Page 64 - فصلنامه فرهنگی خبری شماره دهم
P. 64

‫شماره دهم‪ :‬زمستان ‪1399‬‬

‫برآمــد بــاد صبــح و بــوی نــوروز‬                    ‫بــه کام دوســتان و بخــت پیــروز‬                        ‫مناسبت‌های فصل زمستان‬
‫مبـارک بـادت این سـال و همه سـال‬                       ‫همایـون بـادت ایـن روز و همه روز‬

‫نوروز‬

‫اكنون سنت گشت»‪ .‬شاعران ایرانی نیز نوروز را به جمشید‬    ‫بیشـتر مورخـان‪ ،‬جمشـید پادشـاه پیشـدادی را‬
                                  ‫منتسب کرد‌هاند‪.‬‬      ‫پایه‌گـذار نـوروز و سـایر رسـم‌های نیكو دانسـته‌اند‪.‬‬
                                                       ‫مسـعودی گویـد‪ :‬بیشـتر مردمان بـر ایـن اعتقادند كه‬
‫چنانكـه حكیـم فردوسـی آورده اسـت‪ :‬بـه فـر‬              ‫نوروز در روزگار او «جمشـید» پدیـد آمد و در دوران‬
‫كیانـی یكــی تخـت سـاخت‪ /‬چـه مایـه بـدو گوهر‬
‫انـدر نشـاخت‪ /‬كه چـون خواسـتی دیـو برداشـتی‪ /‬ز‬                                 ‫پادشـاهی‌اش‪ ،‬آئینی شـد‪.‬‬
‫هامـــون بگـردون‪،‬‬                                                                  ‫اگرچه در كه ‌نترین‬
‫برافراشتــی‪ /‬چـو‬                                                                   ‫كتاب ایرانی یعنی‬
‫خورشـید تابـان میان‬                                                                ‫اوستا‪ ،‬نامی ‌از نوروز‬
‫هـــوا‪ /‬نشستــه بر‬                                                                 ‫نیست لیكن از جمشید‬
‫او شــاه فرمانــروا ‪/‬‬                                                              ‫«یم ‪ »YIMA‬یاد شده‬
‫جهــان انجمــن شد‬                                                                  ‫و به نوآور ‌یهای او‬
‫بر تخـت او‪ /‬از آن بر‬                                                               ‫اشاراتی شده است‪.‬‬
‫شـــد فــره بخــت‬                                                                  ‫همچنین در تاری ‌خالامم‬
‫او ‪ /‬بـه جمشـید بـر‬                                                                ‫و الملوك محمدبن‬
‫گوهــر افشـاندنــد‪/‬‬                                                                ‫جریر طبری و ترجمه‬
‫مـر آن روز را «روز نو» خواندنــد ‪ /‬سـر ســـال نــو‬
‫هـرفــه فرودیـن‪ /‬بر آسـوده از رنج تــن‪ ،‬دل ز كین‪/‬‬      ‫آن از ابوعلی محمد بلعمی‌وزیر آمده است‪ ...« :‬و علما‬
‫بـه نـوروز نـو‪ ،‬شـاه گیتـــی فــروز‪ /‬بـر آن تخـت‬       ‫را بفرموده «جمشید» كه آن روز كه من بنشستم به مظالم‪،‬‬
‫بنشست فیروز روز‪ /‬بزرگان به شـــادی بیاراستنـــد‪/‬‬       ‫شما نزد من باشید تا هرچه در او داده عدل باشد بنمایید تا‬
‫مـی‌و جـام و رامشـگران خواسـتند‪ /‬چنین جشـن فرخ‬         ‫من آن كنم و آن روز كه به مظالم نشست‪ ،‬روز هرفه بود‬
‫از آن روزگار‪ /‬بماند از آن خســـروان یادگــار‪ .‬قریب‬     ‫از فروردی ‌نماه‪ ،‬پس از آن روز «رسم» كردند و بر مردم‬
‫ب ‌ههمیـن مضمـون «بیرونـی» در آثا ‌رالباقیـه بـه نقـل‬
‫آورده اسـت‪ ... :‬و چنیـن گفت ‌هانـد‪« :‬كـه چون جمشـید‬                                                           ‫‪62‬‬
‫بـرای خـود تخـت بسـاخت‪ ،‬در ایـن روز بر آن سـوار‬
‫شـد و جن و شـیاطین آن را حمل كردنـد و به یك روز‬
‫از كـوه دماونـد بـه بابل آمـد و مـردم برای دیـدن این‬

     ‫امـر در شـگفت شـدند و ایـن را عیـد گرفتنـد»‪.‬‬
   59   60   61   62   63   64   65   66   67   68   69