Page 68 - فصلنامه فرهنگی_خبری شماره یازدهم
P. 68

‫شماره یازدهم‪ :‬بهار ‪1400‬‬

‫خوانـدن ادامـه‌م ‌یدهنـد‪ .‬صاح ‌بخانـه بیـرون م ‌یآید‬     ‫(آبـی کـه از ذوب شـدن یـخ زمسـتانی حاصل شـده‬                ‫مناسبت‌های فصل بهار‬
‫و هدیـ ‌های بـه بچ ‌ههـا م ‌یدهـد و اگـر كودكـی در خانه‬  ‫اسـت) قاشـق چوبـی بزرگـی را نقاشـی می‌كننـد‪ .‬در‬
‫باشـد‪ ،‬همراه كـودكان داخل كوچـه راه م ‌یافتـد و به در‬    ‫قسـمت پشـت قاشـق بـا رنـگ قرمـز‪ ،‬لـب و دهان‬
‫خان ‌ههـای دیگـر م ‌یرونـد‪ .‬ایـن كار تـا مدتی از شـب‬     ‫و بـا رنـگ مشـكی‪ ،‬چشـم و ابـرو نقاشـی كـرده و‬
‫و گاهـی تـا دو روز ادامـه م ‌ییابـد‪ .‬بـا آمدن كـودكان‪،‬‬   ‫روسـری گلـی رنگـی بـالای قاشـق می‌بندنـد‪ .‬در‬
‫بـه كوچـه و خیابـا ‌ن مـردم م ‌یفهمنـد كه امـام جماعت‬    ‫برخـی مناطـق اسـتان زنجـان بـرای چمچه‌خاتـون‪،‬‬
‫م ‌یخواهـد به قبلـه‌دعا برود‪ .‬فـردای آن روز به دسـتور‬    ‫عروسـك یا مترسـك درسـت می‌كنند كـه دو بازوی‬
‫امـام جماعـت‪ ،‬عـد‌های از مردان در شـهر جـار م ‌یزنند‬     ‫عروسـك از دو قاشـق چوبی و سـر عروسك را یك‬
‫و بـه مـردم خبـر م ‌یدهند كـه بـرای خـوردن خوراك‬         ‫قاشـق تشـکیل داده اسـت‌ و پیراهـن زنانـه‌ای نیز بر‬
‫نـذری به قبلـ ‌ه دعا بیاینـد‪ .‬عـد‌های از مردم صبـح زود‪،‬‬
‫بـه محـل قبلـه دعـا م ‌یرونـد و محـل را آب و جـارو‬                             ‫تـن عروسـك می‌پوشـانند‪.‬‬
‫م ‌یكننـد و جمعـی دیگر‪ ،‬دی ‌گهـای بزرگ غذا را سـر‬        ‫زنـی كـه قریحه خوبی در سـرودن اشـعار «سـایا»‬
‫بـار م ‌یگذارنـد و بـرای ظهر غـذای مفصلـی م ‌یپزند و‬     ‫دارد‪ ،‬عروسـك را در دسـت گرفتـه و بـه در منـازل‬
                                                         ‫رفتـه و اشـعاری چـون شـعر ذیـل را می‌خوانـد و از‬
          ‫در هما ‌نجـا بیـن فقیـران توزیـع م ‌یكنند‪.‬‬
‫احسان غذا به فقیران و یتیمان و درماندگان تا دو‬                     ‫خانه‌هـا‪ ،‬حبوبـات جمـع‌آوری می‌كنـد‪:‬‬
‫روز طول می‌كشد و بعد به دستور امام جماعت‪ ،‬مردم‬                                      ‫چمچه‌خاتون چم ایستر‬
‫شهر روزه‌ باران می‌گیرند و همراه با امام جماعت‪،‬‬
‫به‌سمت محل قبله دعا عزیمت می‌كنند‪ .‬در روز اجرای‬          ‫بیر جه قاشق یاق ایستر‬
‫مراسم‪ ،‬مردم روزه‌دار‪ ،‬به‌تدریج تا ساعت هشت صبح‬                                        ‫دیل دوداقو قوریپ‬
‫به محل قبله دعا وارد می‌شوند‪ .‬همه‌مردم لباس سفید‬
‫و تمیز می‌پوشند و دو ركعت نماز می‌خوانند و سپس‬           ‫الله دان یاعنین ایسـتر‪...‬‬
‫امام دو خطبه می‌خواند و به درگاه خدا استغاثه كرده‬        ‫به هنگام ذوب شدن برف و گذشتن ایام سرما و‬
‫و تقاضای باران می‌كند و مردم «آمین» می‌گویند‪ .‬بعد‬        ‫زمستان از قول چمچ ‌هخاتون گفته می‌شود‪ :‬ال ایاقو‬
‫از خطبه‪ ،‬شش نفر از جوانان پانزده تا بیست ساله از‬
‫جمعیت جدا می‌شوند و پیش می‌افتند و یك نفر از‬                                 ‫بوزلیپ‪ /‬الله دان گونش ایستر‪...‬‬
‫آنان شعر و دعای باران را می‌خواند و جوانان و مردم‬
‫نیز جواب می‌دهند‪ .‬قسمتی از شعر باران به این شرح‬                        ‫مراسم قبله دعا‬
‫است‪ :‬ای خداوند به ما باران بده ‪ /‬رحم فرما تو‪ ،‬به ما‬
‫باران بده‪ /‬هم به حق مصطفی ختم ال ُر ُسل‪ /‬هم به حق‬        ‫مراسـم قبله دعـا از آئی ‌نهای مربوط بـه بارا ‌نخواهی‬
‫مرتضی‪ ‌،‬باران بده‪ /‬ما ضعیفم و ذلیلیم‌ای خدا‪ /‬لطف‬         ‫اسـت‪ .‬برای انجـام این مراسـم امام جماعت شـهر‪ ،‬تهیه‬
                                                         ‫مقدمـات را بر عهـده دارد‪ .‬كـودكان‪ ،‬نخسـتین مجریان‬
                           ‫فرما تو‪ ،‬به ما باران بده‬      ‫ایـن مراسـم هسـتند‪ .‬بـه ایـن ترتیب كـه عـد‌ه زیادی‬
                                                         ‫از كـودكان بـرای خبر كـردن مـردم و دریافـت پول و‬
                                                         ‫تن ّقالت‪ ،‬دسـته دسـته بـا هـم در كوچ ‌ههـا و بازارها به‬
                                                         ‫راه م ‌یافتنـد و سـرودها و شـعرهای مربوط به بـاران را‬
                                                         ‫م ‌یخواننـد‪ .‬كودكان اشـعار را م ‌یخوانند و بـه در خان ‌هها‬
                                                         ‫م ‌یرونـد و در م ‌یزننـد و در هما ‌نجـا‪ ،‬همچنـان بـه‬

                                                                                                                     ‫‪66‬‬
   63   64   65   66   67   68   69   70   71   72   73